نشست «اجلاس رهبری ملی» در سازمان غیردولتی یهودیان آمریکایی «اتحادیه ضدافترا» (ADL) روز یکشنبه ۳۰ آوریل (۱۰ اردیبهشت) با حضور شاهزاده رضا پهلوی در واشنگتن برگزار شد.
پیش از سخنرانی شاهزاده رضا پهلوی در این نشست مهم که در بین ایرانیان با یک جملهی تاریخی از شاهزاده، یعنی «ایران معبد ماست» ماندگار شد؛ آقای جاناتان گرینبلات، مدیر اجرایی سازمان غیردولتی یهودیان آمریکایی «اتحادیه ضدافترا» (ADL) در یک معرفی کوتاه از شاهزاده رضا پهلوی چنین گفتند:
«سَلفِ من، آبراهام فاکسمن، درباره شغل مدیراجرایی اتحادیه ضد افترا به عنوان (شغلی با) داشتن برخی امتیازات صحبت میکرد. امشب یکی از آن شب هاست. منظورم این است که من به عنوان یک صهیونیست پرشور در تمام عمرم نمیتوانم به معنای واقعی کلمه به این افتخار نکنم که توسط رئیس جمهور اسرائیل به رسمیت شناخته شوم. اما من(همچنین) به عنوان شوهر یک فعال حقوق بشر ایرانی و پدر سه فرزند زیبای ایرانی-آمریکایی نمیتوانم به این افتخار نکنم که امشب اینجا بایستم و سخنران بعدی خود را با تواضع و افتخار به شما معرفی کنم. من خوشحالم که امشب مردی را که در ظاهر ممکن است انتخاب مناسبی برای برنامه جشن ۷۵ سالگی اسرائیل به نظر نرسد، به روی سن دعوت کنم. با این حال، او فردی با بینشی قابل توجه است که بارها نوعی از شجاعت را که کمتر در صحنه جهانی دیده میشود، از خود نشان داده است. اعلیحضرت، ولیعهد ایران که واقعا یک شخصیت تاریخی است. او فرزند ارشد محمدرضا شاه پهلوی، شاه پیشین ایران است که در سال ۱۹۷۹ ایران را ترک کرد و از آن زمان تاکنون کشورش در معرض خشونت و ظلم و ستم رژیم اسلامی است. ایران، امروز توسط یک حکومت ظالم اداره میشود که مرامِ انقلابیاش آنها را نه تنها وادار میکند که اراده مردم خود را در هم بشکنند؛ بلکه به صدورِ نمادِ خشونت آمیزِ حداکثری اسلام سیاسی در سراسر منطقه در سراسر خاورمیانه، اروپا و فراتر از آن میپردازد. این یک رژیم افراطی با ایدئولوژی خطرناکی مانند القاعده است زیرا تمایلی به آشتی با جوامع باز ندارد. این یک کلپتوکراسی(دُزدسالاری دولتی) است که نمیتواند از حاکمیت قانون تبعیت کند و یک دیکتاتوری اسلامگرا است که از اعتراف به مشروعیت یک دموکراسی یهودی امتناع میورزد. این یک(رژیم) شبه نظامی مسلح است که نهتنها تمرکزی بر تامین غذای مردمِ (کشور) خود ندارد بلکه تمرکزش را بر انقیاد شهروندانش و گسترشِ وحشت در سراسر منطقه قرار داده است. در واقع، ایران(جمهوری اسلامی) بزرگترین حامی تروریسم در سراسر جهان و کشوری است که صادرات شماره یک آن، یهودی ستیزی است و بنابر همه این دلایل ما امشب باید اهمیتِ (حضور) ولیعهد را در اینجا قدر بدانیم. او چندین دهه است که در تبعید اینجا در ایالات متحده زندگی میکند. ولیعهد یکی از برجستهترین و اغلب تنهاترین صدای عمومیای بوده است که توجه را به افراط و تفریط جمهوری اسلامی جلب میکند. در حالی که برخی در اینجا، داخلِ کمربندی، درگیرِ یک بحث بیپایان و بیهدف در مورد شایستگی اصلاحطلبان یا تندروها بودهاند ولیعهد این موضوع را روشن کرده و مدتهاست دریافته که این یک انتخابِ اشتباه است. اینها(اصلاحطلبها و اصولگراها) دو روی یک سکه هستند و آنچه مردم ایران به آن نیاز دارند یک مسیر جایگزین است که با بقیه جهان همسو باشد. این که ایران باید یک دموکراسیِ آزاد و سکولار باشد. دوستانِ من، توصیف خطری که او برای دههها به دلیل این بینش با آن زندگی کرده است دشوار است. به دلیل اینکه او نمادی از هر چیزی است که رژیم از آن متنفر است و ارتباط با گذشتهای مرفه و سکولار(برای ایران) که اکنون یک بار دیگر ممکن به نظر میرسد. این امید به آیندهی قابل دستیابی است که دختران، زنان و میلیونها انسان عادی را که هر روز در اعتراضات سراسر ایران جان خود را به خطر میاندازند، زنده نگه میدارد. یک جنبش طرفدارِ دموکراسی که به کمک ما نیاز دارد تا پویا و زنده بماند حتی اگر مطبوعات غربی نمیتوانند آنگونه که شایسته است پوشش دهند. و متأسفانه رهبران سیاسیِ ما امروز شجاعت پذیرش آنها را ندارند. امروز این غیر قابل انکار است که رژیم، نقشهاش(دسیسهاش) را باخته است. بزرگترین سلاحها، ارعاب و کمپین ایجاد ترس آنها(رژیم) تمام شده است. زنان، دیگر ترسی از کنار گذاشتنِ حجاب ندارند؛ دانشجویان دیگر ترسی از ترک کلاسهایشان(برای اعتراض) ندارند؛ کسب و کارها دیگر از اعتصاب نمیترسند و روزها برای جمهوری اسلامی به شماره افتاده است. موضوع(سقوط) دیگر مورد سوال نیست بلکه زمان آن(مورد پرسش است) و بنابراین، تنها دو هفته پیش، آقای پهلوی کاری جسورانه، شجاعانه و تاریخی انجام داد. او به کشور یهود سفر کرد. او دست خود را به نشانه صلح و همبستگی دراز کرد و با تعدادی از رهبران و شخصیتهای عمومی اسرائیل دیدار نمود. او در مراسم روز یادبود هولوکاست در(روزِ) یادوَشم شرکت کرد. او در پای دیوار مقدس(ندبه) دعا کرد. او از باغ بهاییان در حیفا دیدار کرد و ادای احترام نمود. او در دیدار با خانواده(دی) در پی قتل تروریستیِ مادر لوسی و خواهران مایا و رینا به بازماندگانشان تسلیت گفت. او از تجدید روابط ایران و اسرائیل و تلاش برای آینده صلحآمیز و مرفهی که مردم منطقه ما سزاوار آن هستند صحبت کرد. روی هم رفته، دیگر چیز دیگری(برای انجام دادن توسط او) وجود نداشت که رژیم از آن هراس نداشته باشد. آیندهای که در آن دختران حجاب نداشته باشند؛ آیندهای که هر رایی به شمار آید(اهمیت داشته باشد)؛ آیندهای که در آن همه ادیان در ایران با هم همزیستی داشته باشند؛ آیندهای که در آن کشور(ایران) دیگر با همسایه یهودی خود در جنگ نیست. این، آیندهای است که رژیم را به وحشت میاندازد؛ زیرا جمهوری اسلامی اسلامی در آن(آینده)، جایگاهی نخواهد داشت. و دوستانِ من، ولیعهد، آن آینده است؛ نه به عنوان یک پادشاه، بلکه به عنوان یک کاتالیزور برای یک ایران آزاد، دموکراتیک و سکولار. فردی در صلح با مردم خود؛ فردی در صلح با اسرائیل و فردی در صلح با جهان. بنابراین، لطفاً با من همراه شوید تا امشب روی صحنه استقبال کنیم از والاحضرت، ولیعهد رضا پهلوی.»
در ادامه شاهزاده رضا پهلوی با حضور بر روی سن، در یک سخنرانی تاریخی و ماندگار چنین گفتند:
«جاناتان، از معرفی محکم و بسیار تکان دهنده شما بسیار سپاسگزارم. من واقعاً متاثر شدم و قبل از آغاز، تولد ۷۵ سالگی را به مردم اسرائیل تبریک میگویم.
خانم ها و آقایان، عصر بخیر. خوشحالم که امشب در کنار شما هستم تا به ۱۱۰ سال تلاش خستگیناپذیر اتحادیه ضد افترا برای مبارزهی سرسختانهتان ادای احترام کنم. تعهد شما به مبارزه با نفرت به ویژه علیه کسانی که باورمند به دین یهودی هستند قابل احترام است و من از شما برای این تلاشها تشکر میکنم و تبریک میگویم.
میدانم که (تمامی) مخاطبان در اینجا بسیار با آفت یهودیستیزی آشنا هستند؛ (همچنین) اهمیت مبارزه با آن(یهودیستیزی) و لزوم آموزش در مورد آن. بنابراین من امروز عصر اینجا هستم تا دیدگاه خود را در مورد تأثیرات آبشاریای (پیدرپی) که یهودیستیزی میتواند منجر شود و تلفاتی که میتواند داشته باشد ارائه دهم. به عنوان شاگرد تمرینکننده مکتب صلح از جین شارپ گرفته تا دکتر کینگ تا گاندی من از مدتها پیش به کار ADL احترام میگذارم. من معتقدم که تاثیر آن فراتر از تمرکز منحصر به فرد بر یهودیستیزی است. تلاش شما همچنین به مقابله با تمام اشکالِ تبعیض کمک میکند؛ زیرا نفرت، نفرت است و هر جا که عادیسازی منفعلانه نفرت (توسط) یک گروه مجاز باشد جامعه را در برابر چنین سَمّی که به سوی دیگران روانه میشود آسیب پذیرتر میکند. من این را از نزدیک در کشورم ایران دیدم. رهبران انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ و بنیانگذاران رژیم کنونی که چنین وحشتی را بر کشور من تحمیل کردهاند یک خصومت(دشمنی) کور را سمت مردم (قوم) یهود سوق دادند. با به دست گرفتن قدرت(توسط جمهوری اسلامی) دولتمردان(پیشین) برجسته ما، متهم به جاسوسی برای صهیونیسم شدند؛ تاجران و نیکوکاران ما مانندِ حبیب القانیان اعدام شدند؛ در واقع، کل دولت(پیشین) متهم به توطئه یهودی بود. این ترس ضدیهودی فراگیر بود؛ اما نفرت و توطئهها (تنها) نسبت به قوم یهود ختم (منحصر) نشد. زمانی که کمپین تبلیغاتی(فرافکنی) یهودستیزیِ انقلابیون چنان فراگیر شد که عادی جلوه کرد نفرت پراکنیها و دستفروشان فرافکنی(آنها) چشم به اهداف بعدی خود دوختند. زنان ایرانی به سرعت به مهمترین هدف(بعدی) انقلابیون و دولت جدید آنها تبدیل شدند. آنها از همان روزهای اول انقلاب در ملاءعام مورد ضرب و شتم، آزار و اذیت و جداسازی قرار گرفتند. این فقط شروع ماجرا بود. برای چهار دهه، آنها به طور سیستماتیک از حقوق خود محروم شدهاند، به ویژه که از نظر قانونی ارزش نصف یک مرد را دارند. کمپین متعصبانه جمهوری اسلامی شامل جامعه بهائیت نیز میشود که به دلیل اعتقادات مذهبی خود مجازات میشوند. (بهاییان) با تبعیض اجباری دولت در مدارس و محل کار مواجه میشوند و (همچنین) مصادره اموال و هتک حرمت قبرستانهای خود را تجربه میکنند. مسلمانان سنی از حق عبادت در مساجد خود محروم شدند و مسیحیان مجبور به (عبادت در) کلیساهای مخفی خانگی گشتند. اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان شیعه در ایران، کسانی که با تفسیر انحرافی خمینی از دین ما موافق نبودند، مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و کسانی هم که صدایشان بلند شد ـ مانند آیتالله منتظریـ ساکت یا کشته شدند. این آزار و اذیت حتی فرهنگ و سنتهای باستانی ما را نیز هدف قرار داد. رژیمِ جدید تلاش کرد تا جشن نوروز ـتعطیلات ملی ماـ را ممنوع کند. (جشنی) که به عنوان یک هویت ایرانی از پیش از اسلام آمده است. ۴۴ سالِ بعد، فهرست قربانیانِ آنچه که تحت یک توطئهی یهودیستیزانه آغاز شد، همچنان در حال رشد است. شما بدون شک با نقل قول معروفِ کشیش آلمانی مارتین نیمولر آشنا هستید:
«اول سراغ سوسیالیستها آمدند،
سکوت کردم، چون سوسیالیست نبودم
بعد سراغ اتحادیههای صنفی آمدند، سکوت کردم زیرا اهل اتحادیههای صنفی نبودم
بعد سراغ یهودیها آمدند، سکوت کردم چون یهودی نبودم
سراغ خودم که آمدند، دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.»
خب، بعد از انقلاب اسلامی در ایران و خیلی جاهای دیگر واقعیت ایناست که آنها اول سراغ یهودیان میآیند و بعد سراغ بقیه. به همین دلیل است که ما باید صحبت کنیم. به همین دلیل، من امشب اینجا هستم و به همین دلیل به اسرائیل رفتم تا در برابرِ یهودستیزی جمهوری اسلامی بایستم و با قربانیان هولوکاست اعلام همبستگی کنم و در مقابل انکار هولوکاست توسط رژیم با قربانیان تروریسمِ موردِ حمایت رژیم اعلام همدردی کنم.
اما من همچنین به اسرائیل رفتم تا از مردم خود(کشورم) دفاع کنم تا دیگر قربانی نفرت و تعصب نباشد؛ زیرا وقتی اجازه میدهیم نفرتِ بیاساس(اعمال شده) توسطِ یک گروه کنترل نشود، ناگزیر به موارد بیشتری منجر میشود. این چیزی است که در کشور من اتفاق افتاد. سفر من به اسرائیل صرفاً برای پایبندی به اصول نبود؛ من با یک چشم انداز جدید برای منطقه خودمان به اسرائیل سفر کردم؛ چشماندازی که در تقسیم بندیهای ایدئولوژیک اجباریِ دهههای اخیر خلاصه نمیشود؛ بلکه بر پایه روشهای باستانی سرزمینمان و ارتباطات میان مردممان استوار است. روابط میان مردم ایران و یهودیان هزاران سال قدمت و ریشه در سنتهای ملکه استر و کوروش بزرگ دارد. با روحیه کوروش بود که به اسرائیل رفتم، زیرا این روحیهی مدارا دوستی و همکاری است که نماینده واقعی ملت ایران است؛ نه تروریسم یهودی ستیز و محرومیتی که رژیم کنونی اشغالگرِ کشور من نمایندگی میکند. اما برای دیدن این سنت، نیازی نیست که اینهمه راه را به زمان کتاب مقدس برگردیم. این همان روشی بود که ما به عنوان یک ملت، فقط چهار دهه پیش زندگی میکردیم. مسلمانان ایرانی، یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان، بهائیان و حتی افراد بیدین به عنوان شهروندانی که دارای حقوق برابر بودند در کنار هم زندگی میکردند. (این همان چیزی بود) که باعث شد کشور ما همین روحیه، یعنی روحیه کوروش بزرگ را به روابط منطقهای و بینالمللی تعمیم دهد(پیش از بهمن ۵۷). این دیپلماتِ ایرانی عبدالحسین سرداری بود که حاضر به فرار از پاریس اشغالی نشد(زمان جنگ جهانی دوم) و شخصاً برای بیش از ۲۰۰۰ یهودی گذرنامه ایرانی صادر کرد (و به آنها) اجازهی عبور امن به ایران و نجات از اردوگاههای کار اجباری هیتلر را داد. او شینلدر ما بود! (اشاره به اسکار شیندلر، ناجی هزاران تن از یهودیان در جنگ جهانی دوم).
امروز این مردم خاورمیانه هستند ـاز جمله اقلیتهای مذهبیـ که در نتیجهی تبعیض، ظلم و درگیری از منطقه فرار میکنند و به اروپا پناه میبرند. اما توجه به این نکته لازم است که همین چند دهه پیش، این مردم اروپا از جمله اعضای جامعه یهودی آن بودند که به دلیل فرار از هولوکاست و جنگ به ایران پناه میآوردند. این روحیه با همکاری ایران و اسرائیل تا مشارکت ما با کشورهای عرب در خلیج فارس و سراسر خاورمیانه ادامه یافت. امروز، پیمان ابراهیم به ما یادآوری میکند که این امر همچنان ممکن است؛ اما من معتقدم که چنین صلحی فقط زمانی پایدار خواهد بود و تنها به حداکثر ظرفیت خود برای بهبود زندگی همه مردم منطقه ما خواهد رسید که یک ایران سکولار و دموکراتیک به صفوف آن بپیوندد. در ایران سکولار و دموکراتیک آینده، حاکمیت قانون نه تنها بر اساسِ اعلامیه بین المللی حقوق بشر، بلکه بر اساس اولین اعلامیه کوروش بزرگ آزادی مذهب را به عنوان یک حق اساسی، تثبیت و تضمین خواهد کرد تا ایران بتواند به ریشه های خود به عنوان ملتی بازگردد که در آن افراد با مذاهب مختلف آزادانه در کنار یکدیگر زندگی و عبادت کنند. در چنین ایرانی، این امر بر اساسِ اصل احترام متقابل و همزیستی مسالمتآمیز روابط ما را با همه همسایگانمان گسترش خواهد داد. این همان ایرانی است که من متصور هستم. این همان ایرانی است که هممیهنانِ من برای آن میجنگند.
دوستان من! همانطور که کوروش بزرگ به آزادی یهودیان از بابِل کمک کرد و آنها را در بازسازی معبد یاری نمود، امروز مردمِ من در اسارت هستند و به همبستگی و حمایت نیاز دارند. معبدی وجود دارد که باید بازسازی شود؛ ایران معبد ماست؛ با ما بایستید!
سپاسگزارم.»